شیوا/شیما

ساخت وبلاگ
روزی روزگاری نه در زمان های دور، در همین حوالی مردی زندگی می كرد كه همیشه از زندگی خود گله مند بود و ادعا میكرد "بخت با من یار نیست" و تا وقتی بخت من خواب است زندگی من بهبود نمی یابد. پیر خردمندی وی را پند داد تا برای بیدار كردن بخت خود به فلان كشور نزد جادوگری توانا برود.او رفت و رفت تا در جنگلی سرسبز به گرگی رسید. گرگ پرسید: "ای مرد كجا می روی؟"روزی روزگاری نه در زمان های دور، در همین حوالی مردی زندگی می كرد كه همیشه از زندگی خود گله مند بود و ادعا میكرد "بخت با من یار نیست" و تا وقتی بخت من خواب است زندگی من بهبود نمی یابد. پیر خردمندی وی را پند داد تا برای بیدار كردن بخت خود به فلان كشور نزد جادوگری توانا برود.او رفت و رفت تا در جنگلی سرسبز به گرگی رسید. گرگ پرسید: "ای مرد كجا می روی؟"مرد جواب داد: "می روم نزد جادوگر تا برایم بختم را بیدار كند، زیرا او جادوگری بس تواناست!"گرگ گفت : "میشود از او بپرسی كه چرا من هر روز گرفتار سر دردهای وحشتناك می شوم؟"مرد قبول كرد و به راه خود ادامه داد.او رفت و رفت تا به مزرعه ای وسیع رسید كه دهقانانی بسیار در آن سخت كار می كردند.یكی از كشاورزها جلو آمد و گفت : "ای مرد كجا می روی ؟"مرد جواب داد: "می روم نزد جادوگر تا برایم بختم را بیدار كند، زیرا او جادوگری بس تواناست!"كشاورز گفت : "می شود از او بپرسی كه چرا پدرم وصیت كرده است من این زمین را از شیوا/شیما...
ما را در سایت شیوا/شیما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shivashimao بازدید : 132 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1396 ساعت: 19:29

صدام را اعدام نکنید!او را به حلبچه ببریدو بگذارید نفس‌های عمیق بکشد.نفس‌هایی عمیق،عمیق،نفس‌هایی به عمقِ گورهای دسته‌جمعی کردستان...صدام را اعدام نکنید!او را به شلمچه بفرستیدو بگویید آن‌قدر گریه کندتا نخل‌های سوخته‌ی خوزستاندوباره سبز شوند...صدام را اعدام نکنید!او را به مادرانی بسپاریدکه هنوزبا هر صدای زنگی گمان می‌کنندفرزندانِ مفقودشانبه خانه برگشته‌اند... ///یغما گلرویی/  نوشته شده توسط شاکی در شنبه بیست و سوم دی ۱۳۹۶ ساعت 7:48 موضوع | لینک ثابت شیوا/شیما...
ما را در سایت شیوا/شیما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shivashimao بازدید : 117 تاريخ : شنبه 14 بهمن 1396 ساعت: 21:42